خلاصه
وقتی اوج میگیری و به رسیدن به بینهایتها فکر میکنی، خبر نداری که پشت پردهی روزگار چی در انتظارته، و نمیدونی که فاصله از عرش تا فرش یک چشم برهم زدنه! نوشداروی عشق روایت دو رفیق است، یکی از جنس استقامت و توکل و امید که در روزهای اوج خودش با دیو سیاه مرگ روبرو میشود و تصمیم میگیرد با آن مبارزه کند، و دیگری از جنس بیخیالی و خوشگذرانی که به علت رازی در گذشتهاش اراده کرده با کلمهای به نام عشق بیگانه باشد اما …
مقدمه
گاهی در دنیای سراسر رمز و رازی که آفریدی سردرگم میشوم، دنیایی که هیچ امری نه قابل پیش بینی است و نه غیرممکن، تو خدای عاشقانه هایی، خدای امور خارق العاده، خدای جهان پررمزو راز، عشق فقط تو را سزاست اگر بفهمیم.