فاصله...
ف ا ص ل ه...
غمانگیزترین کلمه پنج حرفی دنیاست...
این را زمانی متوجه خواهی شد که از شدت دلتنگی بغض کنی و دستت به جایی بند نباشد.
این را زمانی متوجه خواهی شد که فاصله میانتان با نفر سوم پر میشود.
و این را زمانی متوجه خواهی شد که فاصله به جدایی تبدیل میشود.
#مهسا_قنبرپور
دلم کمی برف میخواد
برفی که لباس عروس بر تن زمین بنشاند و من غرق سکوت و آرامشش شوم؛
برفی که بعد از مدتها یک لبخند واقعی روی لبم بیاورد؛
و برفی که به من دلمرده یادآوری کند زندگی هنوز هم میتواند زیبا باشد...
#مهسا_قنبرپور
از تبار بهارم و نه زادهی سرما، پس این همه اشتیاق دل به زمستان از کجا سرچشمه میگیرد؟ در خیالم این نقش مدام جان میگیرد؛ میانِ انبوهِ برف، کلبهی کوچکی قد برافراشته، شومینه اش روشن است و... بیشک دل انگیز ترین تضاد جهان است گرما در دل یخبندان.
صدای ترق ترقِ سوختن چوب و بوی خوش فریبش بماند!
از پنجره منظرهی بیرون نمایان است، یکرنگ و تماما سپید و فرو رفته در سکوتی عمیق. به یقین من زمستان را عاشقم!
سخن بسیار است و افسوس، که گرچه پیش چشم من اما در بر من نیستی. فاصله میان من و تو جسمی نیست، قلب های ما از هم دورند. بین ما دیواری نیست اما پیچک بیتفاوتی تنیده بر قلب تو...
صبح را دوست دارم...
آغاز کننده است؛ برای منی که سال های سال است تمام شده ام. برف را دوست دارم...
سرشار از سفیدیست؛ برای قلبِ منی که سرشار از سیاهیست.
قلبم با زمستان، سفیدِ سفیدِ سفید است...
فاصله را اما دوست ندارم...
زمستان است؛ صبح است و برف میبارد. فاصله است که همیشه یاد آور میشود نبودنت را...
در قلبم زمستانی ست، پوشیده از برف... اما هوا تاریک است؛ دیگر صبحی نیست... هر چه است فاصله است.
# شقایق خدمتی